سنگ و سبو



از اول که بنویسم می شه گفت توطئه این روباه مکار و گربه نره همه علیه سنگ و سبویی ها بوده و هست.

همسر خواهر اولی هنوز بعد از سه روز نتوانسته به خانه اش برگردد چون نه ماشینی هست و نه مترویی و نه اتوبوسی. و به عنوان خبرنگار میدانی گزارش های شهر جنگ زده را به سایر اعضا می رساند.

روز اول آشوب ها نوک سیاه سرویس مدرسه نداشت و ششمی مامور شده بود که او را از مسیر چهار راه سرباز تا خانه پیاده وار بیاورد و بماند که با چه زجری خودش را به نوک سیاه رسانده است این موجود نحیف خانه ما.

همسر پنجمی در مسیر برگشت به خانه در حالی که از کنار پمپ بنزین آتش گرفته می گذشت گاز اشک آوری را نوش جان کرد.

+یادم رفت این بنویسم که مادر نوک سیاه به علت نداشتن وسایل ارتباطی و خبری امروز اشتباها نوک سیاه را باز به مدرسه تعطیل شده می برد. :)

 


اولا یه سلام و عرض ادب خدمت مدیر خوشحال بیان داشته باشم. دیروز وقت نشد بهشون سلام کنم.

چرا که الان خوشحال ترین فرد ایرانی شما بیانی ها هستید. بالگفای خبیث که نمی تونه فعالیت کنه. ایسنتاگرام هم با حدود 33 میلیون کاربر ایرانی در کما به سر می بره بیقه هم که ول هستن. خوش به حال خودت تک تاز میدونی. angel اما دنیا به هیشکی وفا نداره. فعلا از ضعف ملت استفاده بفرمایید. اما فکر نکن ما نمی فهمیم بسی تنبل هستید که یه جستجوگر ساده(سلام که مال شماست wink ) رو هنوز درست نکردید. و دائم هنگ. به هر حال به زودی برادر گوگل بر می گرده و باز خودت می مونی و بیانت و سلامت.

 

 دوما اون بی تربیت هایی که گفتن شیراز سقوط کرده. شیراز کجا سقوط کرده؟! می گن شبکه های خارجی گفتن بعضی شهرهای ایران سقوط کرده. روانی! الان شیرازی ها در تعطیلات پاییزیه هستن. حالا درسته این رسانه ملی خیلی خوشش از شیراز نمیاد و اخبارش نمی گه. اما خب واقعیت این هست که اولا شیراز زدن داغون کردن. بانک ها و خیابون ها رو هم آتش زدن. به اموال مردم آسیب زدن. جدای از این یه عده با اسلحه تو خیابون با مامورهای انتظامی درگیر بودن و عده ای هم کشته شدن (و ما نمی دونیم چند نفر کشته شدن. مطمئنا یه کارگر بدبخت توی چهار راه زندان وسط این درگیری ها کشته شد. صدرا رو نمی دونیم. چهار ر زند نمی دونیم. معالی آباد نمی دونیم و. ) یه عده ای از این مردم هم روزهای اول عصبانی بودن و (باز هم ما نمی دونیم) اما مثل اینکه با مخرب ها همکاری کردن. اما روزهای بعد مردم کمتر بودن و بعضی جاها فقط این چاقو کش ها و الوات بودن. امروز هم بعضی اتوبوس ها شروع به کار کرد. اما هم چنان مدرسه ها و دانشگاه ها تعطیل.

فکر نکنید این پدر و مادر نوک سیاه متوجه این مساله می شن. نه! این بدبخت نوک سیاه هر روز صبح باید لباس بپوشه و بره مدرسه و ببینه مدرسه تعطیله و برگرده خونه. نه اینکه بچه ذوق مدرسه داشه باشه. نه! یکی اینکه پدر و مادرش سر به هوا تشریف دارند و یکی هم اگه این بچه هر روز نره مدرسه ببینه یاغی می شه و دیگه محاله برگرده به مدرسه.

 

 سوما به هر حال موضع ما مشخصه.  اون روباه مکار باید بیاد و خطش از این اوباش جدا کنه. همون الدنگی که باعث این وضعیت شده.

 

چهارما امام جمعه. ( ولش کن. حالا ما یه انتقادی داشته باشیم به عملکرد ایشون. بعد فردا دو نفر از این چاقوکش ها به دفتر یا خونه امام جمعه حمله کنند بیفته گردن من بدبخت. والا.)

 

در نهایت بعد از چهار روز یکی از آورگان( از خانواده سنگ سبویی ها) آشوب اخیر به میهن خویش بازگشت.

 

+این شکلک هاتون هم همه فلج اطفال دارند. دستی بهشون بکشید برادر بیانcool(خداییش نگاه کن. مثل قورباغه است. آخه ما عینکی ها شبیه قورباغه هستیم؟؟!!)

 




طبق سندهای موجود از گفته های خودش بیشتر درس ها تکراریه. همکلاسی هاش تو مدرسه حرف های حیوونی بهم می زنند. اگه قرآن رو عربی بخونه معلمش بهش گیر می ده که فارسی بخون و.
 به هر حال باید بره مدرسه.

*نوه به این مودبی و با محبتی. اول صبح قبل از اینکه بره مدرسه اومد از ما خداحافظی کرد و رفت. ما از پدر و مادر به زور خداحافظی می کردیم. اون وقت هی می گن این نسل های جدید خیلی حالشون بدِ. من فکر می کنم تاریخ بشریت هیچ نسلی داغون تر از ما را به چشم نخواهد دید.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها